سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچستانِ نوجوانی

خاطرات نوجوانی حلی که تصمیم دارد هیچ‌وقت فراموش‌شان نکند...
زمستان 13 سالگی , • نظر

آهی غلیظ میکشم، هفته ی دیگر همین موقع دیگر سال 1402 در کار نیست و ما در سال 1403 به سر میبریم، عدد اش عجیب است. 

غصه دارم چون امسال بهترین سال زندگی من بود و من حال حاضر میتوانم بگویم که زندگی ام را مدیون سال 1402 هستم، چیز های زیادی که آموختم، معلم هایم که همچون فرشته پیشم بودند، عاشق شدن ها، گریه کردن هایم و به جنون رسیدن ها! 

همه و همه حس هایی خاص بودند که فقط به سال 1402 مربوط میشوند، این سال بود که حس هایی به این نابی را ساخت، قهقهه ها و زار زدن ها

سال 1402 عزیزم، نرو، از دستانم فرار نکن. شاید تو بروی و دیگر همه تقویم هایی را دست بگیرند که بالای شان بزرگ نوشته است سال 1403، اما برای من تو همیشه ماندگاری. تو بودی سرآغاز آشنایی من با پلی و خانم گلزاری عزیییییز و خانم خواجه پیری و خانم شمسایی. تو بودی که به من تجربه های جدید بخشیدی، تو بودی که خاص ترین سال بودی. 

1402 عزیزم، از خداحافظی بدم می آید و ازت خداحافظی نمیکنم، بدان که همیشه به یادت خواهم ماند و تو را به عنوان زیباترین سال یاد میکنم.